وبلاگ

توضیحات علی ابراهیم نژاد برای اپلای در فاینانس

ادامه تحصیل در خارج دانشجویان راهنمای اپلای

توضیحات علی ابراهیم نژاد برای اپلای در فاینانس

قصد داشتم این پست رو پیش از اونکه فصل درخواست های پذیرش یا همون apply تموم شه بنویسم ولی به قول عربا دچار تسویف شدیم! حالا ایشاالله دوستانی که می خوان سال بعد برای فاینانس اپلای کنن بدردشون بخوره. هدف دوم از نوشتن این پست البته کمی خودخواهانه ست و یا به عبارتی هدفم استفاده از economies of Scale هست (می بینید جوونای پاک ایرونی رو اینجا چه جوری شستشوی مغزی می دن که آب می خوان بخورن به منطق اقتصادیش فکر می کنن!) دلیلش هم اینه که هر از گاهی دوستانی از ایران ایمیل می زنن و راجع به اپلای و مسائل مبتلا به سوال می پرسن. با توجه به تعداد ایمیلها به نظرم نوشتن یک جواب نسبتا کاملتر از اونچه در ایمیل میشه نوشت و ارجاع دادنشون هم برای من خوبه و هم برای فرستنده ایمیل.

به هر روی، این پست به دو تا موضوع می پردازه: اول اپلای کردن برای دکترای فایننس. دوم مختصری راجع به دکترای فایننس در Boston College و یا همون BC.

در مورد موضوع اول: اولا اینکه آیا پذیرش گرفتن در فایننس سخته یا راحت. جوابش اینه که سخته ولی غیرممکن نیست (خودمونیش یعنی اینکه وقتی من تونستم پذیرش بگیرم باید زیادم سخت نباشه!!) سخته چون تقریبا همیشه تعداد درخواست هایی که یک دانشکده مدیریت یا Business School دریافت می کنه برای گرایش های مختلف مدیریت، در رشته فایننس چند برابر بقیه ست. مثلا دانشگاه Rochester که دانشگاه خوبیه (قبلا جزو عالی ترین ها بوده و الان هم دانشگاه نسبتا خوبیه) در سال قبل تعداد درخواست هایی که برای دکترای فاینانس دریافت شده تقریبا سه برابر گرایش بعدی با بیشترین درخواست (حسابداری) بوده. به همین ترتیب خیلی از دانشگاه های دیگر هم آمار و ارقام درخواست ها و پذیرش ها رو در وبسایت ها نشون می دن. بنابراین می شه گفت رقابت برای گرایش فاینانس بیش از سایر گرایش های مدیریت مثل بازاریابی و استراتژی هست.

شاید یکی از دلایلش دستمزدهای بالای اساتید در فاینانسه و اینکه برخی با مدرک دکترا ترجیح می دن به جای شغل آکادمیک به دنبال شغل های حرفه ای در بانک ها و موسسات مالی (مثلا در وال استریت یا جاهای دیگه) برن. به عنوان مثال، اساتیدی که به عنوان استادیار در دپارتمان فاینانس BC استخدام می شن حقوق سالانه شون چیزی در حدود ۲۵۰ هزار دلاره که با قیمت دلار الان میشه تو مایه های ۸۰۰ میلیون تومان (مقایسه بفرمایید با حقوق سالانه کمتر از ۲۰ میلیون برای یک استاد تازه استخدام شده در ایران!) البته BC به دلیل وضع مالی توپش جزو بالاترین پرداخت هاست و دانشگاه های دیگه حقوقی کمتر ممکنه بدن. مثلا بچه هایی که از BC دکترا گرفتن و در جاهایی مثل Georgia و غیره استاد شدن در حدود ۱۸۰ هزار تا دارن می گیرن.

دلیل دیگر برای رقابت بالا برای پذیرش تعداد خیلی کم پذیرش هست. یعنی بروبچ فاینانس اگر قرار باشه بویی از فاینانس و بیزنس برده باشن اولین کاری که باید بکنن اینه که باید عرضه فارغ التحصیلان دکترای فاینانس رو همواره کم نگه دارن تا بازار خودشونو خراب نکنن! و همین اتفاق هم افتاده. به عنوان مثال، تعداد پذیرش در دکترای فاینانس در اکثر دانشگاه ها در حدود ۳ تا ۵ نفر است. در حالی که اکثر دانشگاه ها حدود ۲۰ نفر یا بیشتر دانشجوی دکترای اقتصاد می گیرن. به همین دلیل، علیرغم نزدیک بودن محتوای این دو رشته، پرداختی به یک استاد فاینانس معمولا بین ۲ تا ۳ برابر یک استاد مشابه در اقتصاده (بجز جاهایی که دپارتمان اقتصاد جزو دانشکده مدیریت هست که عملا یکی از موتورهای اصلی تولید پول برای دانشگاه ها به حساب میاد)

سوال بعدی اینه که چه نکاتی به دریافت پذیرش کمک می کنه. اولا برخلاف اونچه که اکثرا در ایران فکر می کنن، برای پذیرش گرفتن داشتن مقاله چندان اهمیتی نداره (برخلاف رشته های مهندسی) دلیلش هم اینه که در رشته هایی مثل فاینانس و اقتصاد، دادن مقاله در مجلات معتبر کار بسیار دشواریه (به پیر به پیغمبر منظور از مجلات معتبر مجلات ISI نیست!!!! ISI هزار و یک مجله درپیت هم داره!) بنابراین کسی از یک فارغ التحصیل فوق لیسانس توقع نداره که مقاله داشته باشه. البته اگر شما مثلا مهندسی می خونید و چند مقاله در مجلات خیلی معتبر دارید، ذکر کردن مقالات و همینطور رتبه اون مجلات به نظر من مفیده چون شما رو آدم پرکار و باهوش و آشنا به تحقیق نشون می ده.

نکته بعدی اینه که این عمواغلی ها تقریبا هیچ دانشگاهی از ایران رو نمی شناسن پس خیلی حرص نخورید که مثلا دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات بهتر از تهران مرکزه و الخ. دلیلش هم اینه که اینا تنها زمانی یک دانشگاه از ایران رو می شناسن که فارغ التحصیلی از اون دانشگاه مثلا در اون دپارتمان درس خونده باشه. مثلا در دپارتمان ما، دانشگاه شریف رو می شناسن چون تا حالا ۴ تا شریفی رو گرفته. نکته بسیار مهم بعدی اینه که بر خلاف توهم برخی اساتید محترم در ایران، با تقریب قریب به یقین (واژآرایی قاف!!) هیچ یک از اساتید ایران رو در اینجا نمی شناسن. بنابراین اینکه کدوم استاد براتون توصیه نامه بنویسه هههههههههههیچ اهمیتی نداره. مهمتر از همه اینه که داخل توصیه نامه چی بنویسه. یعنی یک توصیه نامه سه خطی که آقای ایکس با من درس فلان رو داشته و نمره ایگرگ گرفته دوزار نمی ارزه و معمولا به درخواست شما ضربه منفی زیادی وارد می کنه. همچنین توصیه نامه هایی که درش استاد به جای تعریف از شما از خودش تعریف و تمجید می کنه که فلان دانشگاه درس خونده و معدلش فلان شده هم بی ارزشه. و یا توصیه نامه های کلی که he is a very good boy و از این حرفا هم به درد نمی خوره. توصیه نامه باید دقیق، جزئی و مبتنی بر حقایق (fact-based) باشه. یعنی “آقای فلانی با من درس فلان داشته نمره ش جزو دو نفر برتر کلاس بوده بین ۵۰ نفر سر کلاس سوالات دقیق و تحلیلی می پرسه ذهن پرسشگری داره و توانایی تحقیقاتی بالایی داره چون در تحقیق پایان ترم روی این موضوع تحقیق جامعی انجام داد و جزو ۲ درصد از بهترین دانشجویانیست که من در تمام عمرم داشته ام.” این میشه خلاصه ای از یک توصیه نامه خوب. توصیه نامه باید حداقل ۶-۷ خط و حداکثر یک صفحه باشه بدون غلط و سوتی انگلیسی.

برگردیم به اینکه چه چیزایی مهمه. خلاصه اش اینه که همه چی! یعنی تمام بخش های درخواست شما مهمه چون باید این سیگنال رو بده که شما در هر محیطی که بودید واقعا بهترین یا به قول اینا outstanding بودید. مثلا داشتن بالاترین معدل، نمرات بالا به خصوص در دروس ریاضی، اقتصاد و فاینانس، المپیاد جهانی، …. همه کمک می کنه به این سیگنال. برای ساده تر فهمیدن موضوع و افتادن دوزاریتون، کافیه خودتونو بذارین جای یکی از اعضای کمیته پذیرش: ۱۰۰ تا درخواست اومده که خیلیاشون مثلا MBA از یه دانشگاه توپ آمریکایی هست. شما از این صد تا می خواید ۴ تا رو انتخاب کنید. یک نفر هم از ایران درخواست داده که طبیعتا شما زیاد ایده ای راجع به کیفیت دوره های آموزشی و دانشگاه هاش ندارید. بنابراین دنبال هر سیگنالی می گردید که بفهمید این بابا در اون محیط خودش چطور عمل کرده. مثلا اگه این بابا رتبه تک رقمی کنکور شده بین ۵۰۰ هزار نفر احتمالا توجهتون رو یه کم جلب می کنه.

نمرات زبان و GMAT هم معمولا بیش از اونکه اثر مثبت داشته باشن اثر منفی دارن. به این معنی که اگه پایین باشه (با توجه به اینکه شما ایرانی هستید و نمی شناسنتون، تنها معیار قابل مقایسه با بقیه دنیا همین نمرات آزمون های بین المللی هست) احتمال رد شدن درخواستتون زیاده. یعنی احتمالا همون منشی دپارتمان که یه فیلتر اولیه می کنه درخواست ها رو، شوت می کنتش توی سطل. ولی اگر بالا باشه احتمال اینکه درخواستتون بیاد و در کمیته پذیرش بررسی بشه افزایش پیدا می کنه (به عبارت دیگه حتی اگه رد بشید، جواب رد شدن رو کمی دیرتر دریافت می کنید و این علامت خوبیه که نشون می ده حداقل ۱۰۰ دلاری که پول Application fee دادید کلا حروم نشده و یه نگاهی بهش انداختن!!) اما عکسش درست نیست یعنی نمره بالای GMAT هیچ گارانتی برای پذیرش در دانشگاه رتبه بالا نیست. شاهد زنده اش حضرت بنده که با GMAT 750 از خیلی از دانشگاه های با رتبه پایین تر آمریکا و اروپا مثل دانشگاه UCSD و Wisconsin رد شدم!

به طور خلاصه مهمترین جنبه های یک درخواست اینا هستن:

  1. اینکه چه مدرکی از چه دانشگاهی و با چه نمراتی دارید.
  2. نامه هدف یا Statement of Purpose (تطابق علایق تحقیقاتی شما با اساتید اونجا) که در این نامه حداقل دو تا سوال مهم رو باید جواب بدید: یکی اینکه چرا فکر می کنید اون دانشگاه برای شما گزینه مناسبیه و دوم اینکه چرا شما برای پذیرش در اون دانشگاه گزینه مناسبی هستید!
  3. توصیه نامه ها
  4. نمرات آزمون های زبان و GMAT

نکته بعدی راجع به هزینه زندگی و شهریه است. خوشبختانه در اکثر دانشگاه های آمریکای شمالی قضیه خیلی سرراسته: اگه پذیرش بگیرید تقریبا همیشه بورس هم می گیرید. بورسی که برای فاینانس می دن معمولا بالاتر از بورس رشته های مهندسیه و بنابراین تقریبا با خیال راحت هزینه یک نفر رو بس می شه. اگر دو نفر باشید بسته به دانشگاه و شهر ممکنه یه چاشنی کوچیک از جیب هم لازم باشه که البته معمولا زیاد نیست.

راجع به خودم هم اگه بخوام بگم، من حدود ۱۵ تا ۲۰ جا اپلای کردم و ۳ جا مصاحبه شدم (Oxford, BC, Toronto) که دو جاش یعنی BC و Toronto پذیرش شدم (یعنی نرخ شکست ۹۰ درصدی!!) بنابراین ملاحظه می فرمایید که باید تعداد زیادی رو درخواست داد چون شانس هم می تونه نقش موثری داشته باشه.

خب این شد سوال اول. سوال دوم یعنی راجع به Boston College. به طور خلاصه اینجا سالی حدود ۵ نفر پذیرش می ده. دپارتمان حدود ۲۰ و خورده ای استاد داره. سایر دپارتمان های دانشکده مدیریت چندان رتبه بالایی ندارن ولی دپارتمان فاینانس خوشبختانه خودش رو کاملا متمایز کرده. اگر فاینانس رو به دو بخش کلی Asset Pricing و Corporate Finance تقسیم کنیم نقطه قوت اصلی دپارتمان رو Corporate Finance تشکیل می ده اگرچه اساتید خوب در Asset Pricing هم هستن (من شخصا به Asset Pricing علاقمندترم). باز اگه فاینانس رو به دو بخش Theoretical  و Empirical تقسیم کنیم نقطه قوت دپارتمان بیشتر Empirical هست.

نکات مثبتی که به نظرم دپارتمان داره مهمترینش ارتباط بسیار خوب اساتید و دانشجوهاست به این معنا که دانشجو معمولا خیلی راحت به استاد دسترسی داره که همه جا لزوما اینطوری نیست. مثلا به طور خاص، راجع به دانشگاه Toronto در کانادا و Chicago در آمریکا مشهوره که اساتید اکثرا درگیر تحقیقات خودشونن و دانشجوها (بجز دانشجوهای خیلی تاپ) زیاد پشتیبانی نمی شن. کافیه یک هفته با این استادی که من باهاش کار می کنم یعنی جناب Philip E. Strahan کار کنید تا نگاهتون به استاد عوض شه. یک gentleman واقعیه این استاد ما و به قول ما ایرانیا بسیار هم مأخوذ به حیا! مقالاتش رو اگه بریزی رو هم به اندازه ۵ ۶ تا استاد مقاله داره اما بسیار خودمانی و راحت.

یه نکته مثبت دیگه راجع به BC شهر بوستونه. به نظرم بعد از نیویورک ایده آل ترین شهر در آمریکا برای خوندن فاینانس میشه گفت بوستونه چون صنعت فاینانس بسیار قوی داره. به طور خاص، در سه حوزه Asset Management ،Insurance و Management Consulting بوستون جزو بهترینهاست.

مثلا در حوزه Asset Management شرکت هایی مثل Fidelity و Bain Capital (همون شرکت همشهریمون جناب Mitt Romeny!) و هزاران hedge fund و mutual fund در اینجا هستن و جالبه که اولین mutual fund جهان هم در بوستون متولد شده. در بیمه هم شرکتهای بزرگی مثل John Hancock و Prudential در بوستون هستن.

در صنعت مشاوره مدیریت هم شرکت هایی مثل Boston Consulting Group، Bain & Company، و Monitor Group اینجا هستن.

در مورد کیفیت و رتبه BC در زمینه فاینانس، به نظرم برای بررسی کیفیت یه دوره دکترا دو راه اصلی وجود داره: یکی اینکه فارغ التحصیلانش کجاها مشغول به کار شدن. دوم اینکه از نظر کیفیت تحقیقات، وضع اون دانشگاه چطوره. در مورد اول، جاهای خوبی که فارغ التحصیلان دوره ما رفتن دانشگاه هایی مثل اینا بوده:

University of Virginia Darden Business School

University of Georgia

INSEAD

Indiana University

Federal Reserve Bank

Barclays Capital

از نظر کیفیت تحقیقات هم به نظرم رتبه بندی زیر نسبتا دقیقه. این رتبه بندی، دانشگاه ها رو بر حسب تعداد مقالاتشون در ۳ مجله برتر مالی (Journal of Finance، Journal of Financial Economics و Review of Financial Studies) در ۵ سال اخیر رتبه بندی کرده. البته این رتبه بندی دو تا ایراد داره یکی اینکه طبیعتا هرچه سایز یه دپارتمان بزرگتر باشه تعداد مقالات بیشتره. مثلا New York University حدود ۵۲ تا استاد تمام وقت داره که خب طبیعتا تعداد مقالاتش رو نسبت به جایی مثل Carnegie Mellon که تعداد اساتید کمتری داره به طور مکانیکی بیشتر می کنه. نکته دوم هم اینکه بعضی اوقات (بخصوص در ۵ تا دانشگاه اول) اساتید مقالات مالیشون رو در مجلات خوب اقتصادی مثل AER و QJE چاپ می کنن. با همه این اوصاف، به نظرم می شه یه ایده کلی راجع به دانشگاه ها ازش گرفت.

این رتبه بندی از اینجا قابل دسترسه و میشه معیارها رو بر حسب سلیقه کمی تغییر داد. برحسب اینکه چه بازه ای رو انتخاب کنید رتبه BC بین ۱۰ تا ۲۰ قابل تغییره. البته همونطور که گفتم هیچ رتبه بندی بی نقص نیست ولی تا حدی ایده ای از دانشگاههای مختلف می ده. مثلا با اینکه رتبه دانشگاه Yale از نظر تحقیقات پایینتره (دلیلش همون چاپ مقالات در مجلات اقتصادیه) ولی مطمئنا رتبه بالاتری نسبت به دپارتمان ما یا مثلا دانشگاه Washington داره.

خلاصه اش اینه که کیفیت دپارتمان درحدی بوده که پذیرش دانشگاه Toronto رو بذارم کنار و اینجا رو انتخاب کنم.

نکته آخرشم محیط و معماری زیبای دانشگاهه که من یکی با معماری قدیمیش خیلی حال می کنم!

تنها نکته منفی اینجا (البته با طرز تفکر ایرانی!) وجود کلمه College در انتهای اسم دانشگاهه :))) قدیم به این صورت بوده که همه دانشگاه ها رو College می نامیدند (مثلا Harvard College) و بعد که دانشگاه ها شروع به تغییر نام به University کردن، گویا (به روایت یکی از اساتید قدیمی دپارتمان) Boston University از ما زرنگ تر بوده و زودتر رفته این اسم رو به نام خودش ثبت کرده. Boston College هم که خیلی تأکید داشته کلمه Boston در اسمش باشه دیگه نتونسته به Boston University تغییر نام بده و همون Boston College مونده.

راجع به پذیرش در BC، آمار و ارقام سال قبل از اینجا قابل دسترسه. به عنوان مثال، به طور متوسط به ۴ درصد درخواست کنندگان پذیرش داده می شه یعنی سالی حدود ۱۰۰ تا ۱۲۰ نفر درخواست می دن برای فاینانس و ۴ تا ۵ نفر انتخاب می شن. نکته جالب دیگه اینه که میانگین GMAT چندان هم بالا نیست که تأیید می کنه حرف قبلیمو که GMAT چندان هم تعیین کننده نیست و تنها احتمالا تأثیر منفی داره تا مثبت. در سال قبل که ما اومدیم ۵ نفری که پذیرش گرفتن شامل من، یکی از بچه های دیگه که مشغول خوندن دکترا در Essec فرانسه بود، یه دختر خانم چینی که فوق لیسانس مالی از دانشگاه UBC کانادا داشت، یه آمریکایی با چندسال تجربه کار در فاینانس و MBA از دانشگاه Maryland و فوق لیسانس از هاروارد، و یه لبنانی الاصل که لیسانس از هاروارد و فوق لیسانس از Stanford  داشت (این لبنانیه بعد از شروع دوره ول کرد دوباره رفت وال استریت دنبال مال و منال دنیا!)

 P.S: فراموش کردم بگم امسال سالگرد ۱۵۰ سالگی Boston College هست (۲۰۱۳-۱۸۶۳)

منبع: وبلاگ علی ابراهیم نژاد به تاریخ ۲ بهمن ۱۳۹۱

نظرات (1)

  1. حامد

    سلام
    خیلی مفید بود. من خودم تو پروسه اپلای هستم و حقیقتا صد درصد مطالب این دوست عزیزمون کاملا درست هست. خیلی قشنگ توصیف کردن. بسیار زیبا

دیدگاه خود را اینجا قرار دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.